یک استاد دانشگاه به نام زیچارد پس از اینکه می‌فهمد به یک بیماری کشنده مبتلا است ، زندگی خود را با بی‌حوصلگی و بی‌میلی زیاد سر می‌کند و…

«نیک ولز» (دنیرو) سارقی است میان سال که می خواهد از زندگی تبهکارانه کناره بگیرد و کلوب موسیقی جازش را بگرداند. اما پیش از آن که «نیک» بتواند به رؤیاهایش جامه ی عمل بپوشاند، «ماکس» (براندو)، مال خر و در واقع استاد و شریک تجاری اش او را تحت فشار قرار می دهد تا یک سرقت نهایی را هم برای او به انجام برساند.

فیلم روایتی بین دنیای زندگان و مردگان است. “ویکتور فن دورت” و “ویکتوریا دورگلات” بنا به ملاحضات مالی و اجتماعی خانواده‌هایشان می‌خواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابه‌ای را که باید بگوید فراموش می‌کند. او به جنگل می‌رود و در حالی که خطابه‌اش را با خود تکرار می‌کند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است می‌گذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مرده‌ای است که از خاک بیرون مانده است. ماجراهای ویکتور، سرگردانیش در دنیای مردگان و عشق یک طرفه عروس مرده به او از این جا آغاز می‌شود…

داستان این فیلم با واقع پس از مرگ بزرگ خاندانی ثروتمند و فعال در عرصه‌ی سیاسی آغاز می‌شود. کمی پس از این حادثه، تنها دختر خانواده لورن مونرو، متوجه رازی هولناک می‌شود؛ او پس از ورود به یک اتاق مخفی، متوجه می‌شود پدرش، مردی به نام مورگان را سال‌ها در آن اتاق حبس کرده و این، ممکن است به قیمت فروپاشی تمام خانواده تمام شود.